سودابه جعفری
سردبیر
قتل دردناک الهه حسیننژاد تنها یک جنایت فردی نیست؛ پژواک فروریختن سلامت روان در جامعهای است که بیپناهی، بیتفاوتی و بیعدالتی را به ساکنانش تحمیل کرده است. این قتل، تکرار یک چرخه است؛ چرخهای که قربانیانش نه فقط زنانی تنها در خیابان، بلکه کل پیکره جامعهاند.
الهه حسیننژاد، دختر ۲۴ سالهای که در مسیر بازگشت از میدان آزادی به اسلامشهر سوار یک خودروی مسافربر شخصی شد، دیگر به خانه نرسید. قاتل، مردی متأهل، رانندهای شبگرد و آواره، در یک لحظه با ضربهای به قلب این دختر جوان، فاجعهای انسانی را رقم زد. رسانهها نوشتند، کاربران شبکههای اجتماعی واکنش نشان دادند، و مثل همیشه، «خبر بعدی» همهچیز را به فراموشی سپرد.
اما این قتل، اتفاق تازهای نبود. اگر حافظه تاریخیمان را مرور کنیم به حسن اورنگی و عباسعلی ظریفیان، به خفاش شب و سعید حنایی میرسیم. دهههاست که چنین جنایتهایی در جغرافیای این سرزمین تکرار میشوند؛ با همان الگو: مردانی آسیبدیده، بیمار، سرخورده یا خشمگین، زنانی تنها، بیدفاع، یا صرفاً در معرض آسیب، و جامعهای که دیر میفهمد، یا اصلاً نمیفهمد.
در تمام این پروندهها یک مؤلفه مشترک وجود دارد: فروپاشی روانی در جامعهای که درمان، پیشگیری و آموزش روانی را به حاشیه رانده است. قاتلان، اغلب افرادی بودهاند که سالها با اختلالات روانی، فقر شدید، انزوا، خشونت خانوادگی و بیثباتی اجتماعی زندگی کردهاند. قربانیان نیز زنانی بودهاند که سهمی از امنیت خیابانی نداشتهاند. این تقارن تلخ، چیزی بیش از یک تصادف است. این، نشانه یک بحران عمومی است.
نظام سلامت روان در ایران از دههها پیش دچار ضعف ساختاری بوده است. تعداد رواندرمانگران، روانپزشکان و خدمات رایگان رواندرمانی بهشدت پایینتر از استانداردهای جهانی است. تابوی مراجعه به روانشناس هنوز برای میلیونها نفر پابرجاست. و بدتر از همه، نهادهایی که وظیفه مدیریت خشم، پیشگیری از خشونت، و مداخلات روانی در سطح جامعه را دارند، یا اصلاً وجود ندارند یا ناکارآمدند.
الهه حسیننژاد را فقط یک قاتل نکشت. این جنایت محصول همدستی عوامل متعددی بود: شکاف اجتماعی، فروپاشی حمایتهای روانی، بیعدالتی اقتصادی، و بیتفاوتی نهادها. راننده قاتل نه یک هیولا، بلکه یک زخم چرککرده در متن جامعه است؛ زخمی که مدتها نادیده گرفته شده و حالا فوران کرده است.
در کشورهایی که از این نوع قتلها درس گرفتهاند، اصلاحات ساختاری آغاز شده: ارتقای آموزشهای سلامت روان در مدارس، ایجاد خطوط مشاوره رایگان، افزایش بودجه خدمات روانپزشکی و مهمتر از همه، ارتقای آگاهی عمومی نسبت به علائم فروپاشی روانی.
اما در ایران، واکنشها اغلب به تسلیتهای کلیشهای و دستگیریهای پر سروصدا ختم میشود.
اگر امروز مرگ الهه را فقط یک «حادثه» بنامیم، فردا نوبت قربانی بعدی است. شاید خواهر ما، شاید دختر همسایه. در جامعهای که سلامت روانی اولویت ندارد، زندگی ارزانتر از یک گوشی موبایل میشود.
الهه، قربانی نبود. او آینهای بود که جامعه باید در آن چهره خودش را ببیند؛ چهرهای خسته، زخمی و در آستانه فروپاشی. تا زمانی که سلامت روان را جزو حقوق اساسی هر شهروند ندانیم، قتلها تکرار خواهند شد، با قاتلانی تازه، قربانیانی جدید و تیترهایی موقت.
وقتی روان جامعه فرو میپاشد
برچسب ها
هفتمین اهدای عضو سال ۱۴۰۴ در نیشابور با رضایت خانواده یک کودک انجام شد
جانبخشی کودک ۸ ساله نیشابوری مرگ مغزی، آغاز زندگی دوباره برای بیماران نیازمند
پرنسسهای تازه نفس و بازتعریف نقشهای جنسیتی در جامعه ایران
شوخیهایی که جدیاند
تغییر ترکیب هیأتمدیره و مدیریت عامل مجتمع فولاد خراسان
خاتون شرق- دوشنبه گذشته آیین رسمی معارفه سرپرست و دو عضو جدید هیأتمدیره شرکت مجتمع فولاد خراسان در محل سالن جلسات مدیریت شرکت برگزار شد.
جانبخشی کودک ۸ ساله نیشابوری مرگ مغزی، آغاز زندگی دوباره برای بیماران نیازمند
خاتون شرق- هفتمین فرآیند اهدای عضو در نیشابور در سال ۱۴۰۴ با فداکاری خانواده یک کودک هشتساله انجام شد؛ اقدامی انساندوستانه که بار دیگر مفهوم زندگی را برای چند بیمار نیازمند بازتعریف کرد.
شوخیهایی که جدیاند
خاتون شرق- در روزگار ما، آنچه با طنز و شوخی دستبهدست میشود، گاه از جدیترین نشانههای تحولات اجتماعی است. این روزها شبکههای اجتماعی پر است از شوخیهایی که به ظاهر قرار است بخندانند، اما در لایههای زیرین خود، پرده از تغییراتی عمیق در ذهن و زیست روزمره مردم برمیدارند. شوخیهایی مانند: «مردا قدیما میرفتن جنگ، الان قهر میکنن و چتا رو هم دوطرفه پاک میکنن!» یا «پسرها دیگه پرنسس شدن، انتظار دارن ما پیشنهاد بدیم و با ماشین بریم دنبالشون!»
ثبت دیدگاه
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.