مسعود اصغرنژاد بلوچی
نهنگ اسب
هولانگیز برمیخیزد خیزابها را
تا چرخ ِ رخ ِ نوازش گر ِ
درد درد درد
در موتیف ِ موسیقی ی ِسنگ و سگ
عربده سر دهد
که راهی نیست
که راهی ندارد
به جزیره ی ِجزیره نورد جراحت دار
که این گونه استوار
بر صخره ها
می شکند
به این که
در آینه ی ِلیوان ِ خنگ ِ تنهایی
جادو می نوشد
روی ِعرشه ی ِرهایی
چه باید گفت
چه خواهد کرد
یا
تا کجا
با عطر ِ درختانِ استوایی
خشم را تزیین نمود
با این نوا زده ی ِ طولانی
در تنهایی ی باغ ِ ول گرد
هولی انگیخته می شود
در
خیزاب ها
که جز سپیدی عمر بر تن
رد دیگری از وی پیدا نیست.
مرداد۱۴۰۰
برای هوشنگ ابتهاج
و امروز ۱۹ مرداد۱۴۰۱ سایه هم رفت.