دالان‌های فراموش‌شده شهمیر بازتابی از غفلت تاریخی ما
دالان‌های فراموش‌شده شهمیر بازتابی از غفلت تاریخی ما
خاتون شرق- در میانه راه نیشابور به کاشمر، حوالی روستای شادمهرک، دو بنای آجری ساکت و رهاشده، قرن‌هاست بر پهنه دشت خشک و غبارآلود نشسته‌اند. بناهایی ناشناخته، رازآلود، بی‌تاب از گفتن و در عین حال محصور در سکوت. آن‌چه در میان مردم منطقه از نسلی به نسل دیگر منتقل شده، نه گزارش باستان‌شناسان و مورخان، که خاطره و روایت است؛ قصه‌هایی از دالان‌هایی زیرزمینی، پر از راز، که شاید به شهری فراموش‌شده از دوران حمله مغول ختم شوند.

سعید صفارائی – خبرنگار
در میانه راه نیشابور به کاشمر، حوالی روستای شادمهرک، دو بنای آجری ساکت و رهاشده، قرن‌هاست بر پهنه دشت خشک و غبارآلود نشسته‌اند. بناهایی ناشناخته، رازآلود، بی‌تاب از گفتن و در عین حال محصور در سکوت. آن‌چه در میان مردم منطقه از نسلی به نسل دیگر منتقل شده، نه گزارش باستان‌شناسان و مورخان، که خاطره و روایت است؛ قصه‌هایی از دالان‌هایی زیرزمینی، پر از راز، که شاید به شهری فراموش‌شده از دوران حمله مغول ختم شوند.
یکی از این روایت‌ها را بیست سال پیش اندکی بیشتر از زبان پیرمردی از اهالی روستای شادمهرک شنیدم. مردی حدود هشتاد ساله که چین‌های پیشانی‌اش گویی سندی از گذر تاریخ بود. او می‌گفت در روزگار کودکی‌اش، فرنگی‌هایی – به‌گفته او «انگلیسی‌ها» – به این ناحیه آمدند، سراغ آن بناهای آجری رفتند و ناپدید شدند در دل تونل‌هایی که هیچ‌کس سرانجامشان را ندید.
رد این ماجرا، اگرچه ظاهرا تا آنجا که من جستجو کردم در هیچ سند رسمی ثبت نشده، اما در حافظه پیران این منطقه هنوز نیمه زنده است؛ درست مانند دیگر خاطراتی که اگر ثبت نشوند، تنها در خاطره‌ها می‌مانند و سرانجام به فراموشی سپرده می‌شوند.

سکوتی ۸۰ ساله و رازهایی که کسی پی نگرفت
چه بر سر کاشفان فرنگی آمد؟ آیا به راستی به شهری زیرزمینی رسیدند؟ چه اکتشافی صورت گرفت؟ چه چیزی از آن بردند یا یافتند؟ هیچ‌کس نمی‌داند و این «ندانستن» درد مشترک بسیاری از ماست.
نه تنها در مورد دالان‌های شهمیر، بلکه در بسیاری از صحنه‌های تاریخ معاصر، ما وارث سکوت و غفلت و گم‌گشتگی هستیم.
تاریخ، بیش از آن‌که داستان گذشته باشد، ابزار درک حال و پیش‌بینی آینده است.
جامعه‌ای که حافظه تاریخی نداشته باشد، هر بار با همان چالش‌ها همان‌طور مواجه می‌شود، بی‌آن‌که از تجربه‌های قبلی درسی گرفته باشد.
اما ما – نه فقط در شهمیر، که در نیشابور، تهران، و سراسر ایران – بارها تجربه کرده‌ایم که تاریخ‌مان را یا به سکوت گذرانده‌ایم یا به دیگران واگذار کرده‌ایم تا آن را «بنویسند»، «تفسیر کنند» و «مصادره به مطلوب» کنند.
مانند همان ماجرای کودتای ۲۸ مرداد که هنوز پس از گذشت ۷۰ سال، اسنادی از آن در آرشیو بریتانیا محرمانه مانده و افکار عمومی ایران همچنان از بسیاری زوایای آن بی‌خبر است.
۷۰سال از آن کودتا می‌گذرد و همه عوامل و دست اندرکاران آن دیگر زنده نیستند و فرزندان‌شان هم اگر فرزندی می‌داشتند اگر امروز زنده باشند پا به دوران کهولت گذاشته‌اند.

مردمی که موضع‌شان را با یک خبر عوض کردند
نمونه‌ای از همین حافظه‌زدایی را در نیشابور خودمان داریم. روایت شنیدنی‌ای هست از مرحوم مختاری، اولین تعمیرکار رادیو در نیشابور، درباره روز کودتای ۲۸ مرداد.
او می‌گفت در آن روز جمعی از تظاهرات کنندگان از چهارراه اصلی شهر تا میدان خیام علیه شاه شعار می‌دادند و از مصدق حمایت می‌کردند. اما ناگهان، پیامی از تلگراف‌خانه آمد: «کودتاگران پیروز شده‌اند» و همان مردم، همان مسیر را برگشتند، این‌بار با شعارهایی در حمایت از شاه!
آیا این چرخش ناگهانی تنها ناشی از ترس بود؟ یا از نبود درک تاریخی، بی‌اطلاعی از رخدادها، و عدم اعتماد به قضاوت فردی و جمعی؟
امروز بزرگ‌ترین سوالی که درباره نهضت ملی نفت و کودتای ۲۸مرداد مطرح می‌شود این است؛ آن مردمی که یک سال قبل از آن با قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۱ و از جان گذشتگی و تقدیم شهدا مصدق را به قدرت رسیدند ظهر ۲۸مرداد سال بعد کجا بودند تا مانع از سقوط دولت دکتر مصدق شوند؟
دلارهای سیا و اینتلجنس سرویس چه تعداد شعبان بی‌مخ و دارودسته‌ اوباش را در تهران تطمیع و بسیج کرد؟
یکی از بزرگ‌ترین خطاهای اجتماعی، بی‌سوادی تاریخی است؛ بی‌سوادی‌ای که موجب می‌شود جامعه‌ای هر بار از نو در دام‌های قبلی بیفتد، از نو قربانی شود، از نو تسلیم قدرت‌های رسانه‌ای یا تبلیغاتی شود، بی‌آن‌که بفهمد چه چیزی را از دست می‌دهد.

شهمیر، شادمهرک و شهرهایی که زنده نیستند
امروز همان بی‌توجهی که باعث شد دالان‌های تاریخی شهمیر برای سالها به حال خود رها شوند سبب شده امروز هم غفلت بر میراث فرهنگی، توسعه متوازن، مدیریت منابع طبیعی و حفظ هویت شهری نیشابور سایه بیاندازد.
وقتی شهری چون نیشابور، با آن‌همه سابقه تاریخی، هنوز نتوانسته از دل روایت‌های پراکنده‌اش، تاریخ مستند و قابل اتکا بسازد، چگونه می‌توان از آن انتظار داشت تا آینده‌ای پایدار بسازد؟
وقتی دالان‌ها را نشناخته‌ایم، وقتی هنوز نمی‌دانیم انگلیسی‌ها در آن سفر مرموز به شهمیرک دنبال چه بودند، چطور می‌توانیم برای آیندگان روایتی شفاف و دقیق بسازیم؟

لزوم احیای حافظه تاریخی در سیاست‌گذاری شهری
مدیریت شهری امروز، نمی‌تواند تنها به آسفالت و جدول‌کشی محدود بماند. نیشابور نیازمند احیای حافظه تاریخی‌ خود است؛ حافظه‌ای که در بناهای خاک‌گرفته، روایت‌های محلی، عکس‌های فراموش‌شده و اسناد در بایگانی‌ها مدفون شده است.
امروز باید روایت‌های محلی جمع‌آوری، مستندسازی و منتشر شده و تاریخ شفاهی نیشابور به‌عنوان بخشی از هویت فرهنگی شهر به رسمیت شناخته شود.
به فرزندانمان بیاموزیم تاریخ اگر به درستی فهم و روایت شود، نه‌تنها منبع عبرت، که منبع قدرت خواهد بود.