خاتون شرق- دریاچه ارومیه، روزگاری دومین دریاچه شور بزرگ جهان، نهتنها چشماندازی دلانگیز برای ایران بلکه میراثی طبیعی برای جهان بود.
محسن بکاییان
کارشناس منابع آب
دریاچه ارومیه، روزگاری دومین دریاچه شور بزرگ جهان، نهتنها چشماندازی دلانگیز برای ایران بلکه میراثی طبیعی برای جهان بود.
این پهنه آبی، با وسعتی بیش از پنجهزار کیلومتر مربع، زیستگاه پرندگان مهاجر، آرتمیا و گونههای نادر بهشمار میرفت. در طول تاریخ، همواره مایه حیات، گردشگری و هویت فرهنگی مردم استان آذربایجان غربی بود. اما امروز، هنگامی که نقشه جغرافیا را مرور میکنیم، آن جواهر آبی را تنها به صورت خاطرهای محو میبینیم. دریغ و اندوه در دل هر ایرانی مینشیند که چگونه در کمتر از چند دهه، دریاچهای که میلیونها سال در دل زمین جای داشت، چنین به آسانی فروکاسته شد.
بخش دوم: علل خشکی و پیامدهای آن
از آغاز دهه ۱۳۸۰ روند خشکشدن شتاب گرفت. سدسازیهای گسترده، برداشت بیرویه آبهای زیرزمینی، توسعه بیمحابای کشاورزی و تغییرات اقلیمی، پیکر دریاچه را فرسود. این نه صرفاً یک بحران زیستمحیطی، بلکه تهدیدی برای سلامت و معیشت میلیونها انسان است. طوفانهای نمکی، با ذرات سمی، بر سر شهرها و روستاها باریده و دستگاه تنفسی و حیات را مردم را بخطر انداخته است. کشاورزی اطراف دریاچه از بین رفته، مهاجرت روستاییان شدت گرفته و چه تلخ می اندیشیم که گونههای متعدد پرندگان که زمانی هزارانشان بر فراز این پهنه پرواز میکردند، مأمن خود را از دست دادهاند.
بنظر رسیده این فاجعه تنها حاصل خشکسالی طبیعی نیست؛ بلکه بخشی از آن زاییده مدیریت نادرست و حتی فساد در نظام آبی کشور است. وقتی حقآبههای محیطزیست قربانی پروژههای کوتاهمدت میشوند، نتیجه چیزی جز مرگ تدریجی دریاچهها نیست. بیم آن میرود که سرنوشت ارومیه، آغازی باشد برای نابودی دیگر تالابهای ایران؛ از بختگان تا هامون.
بخش سوم: ناکامی در احیا
دولتها در سالهای اخیر طرحهایی برای احیای دریاچه مطرح کردند: اصلاح الگوی کشت، رهاسازی آب سدها، مدیریت مصرف و همکاری با سازمانهای بینالمللی. اما این تلاشها اغلب دیرهنگام، پراکنده و بیپشتوانه ماندهاند. در برخی سالها، بارش باران و ورود آب سطحی امیدی زودگذر آفرید، اما با بازگشت خشکسالی، همهچیز دوباره به نقطه اول برگشت. مشکل اصلی آن است که ساختار مصرف و تخصیص آب در ایران تغییر نکرده است. کشاورزی پرمصرف همچنان ادامه دارد، سدها همچنان مانع جریان طبیعی رودخانهها هستند و نظارت کافی بر برداشتهای زیرزمینی وجود ندارد. بدون اصلاح بنیادی، هر برنامه احیایی جز وصلهای موقتی نخواهد بود.
بخش چهارم: تجربههای جهانی و راهکارها
با همه این تلخیها، امید همچنان زنده است. جهان نمونههای آموزندهای دارد:
در آسیای میانه، با سد «کوکآرال»، بخشی از دریای آرال احیا شد و زندگی دوباره به روستاهای اطراف برگشت.
در کالیفرنیا، دیوان عالی با اصل «اعتماد عمومی» برداشتهای آبی را محدود کرد و سطح دریاچه مونو دوباره بالا آمد.
در اُونز لیک، گرچه دریاچه خشکید، اما با میلیاردها دلار هزینه توانستند گردوغبار را کنترل کنند؛ تجربهای که هشدار میدهد پیشگیری همیشه کمهزینهتر از درمان است. همچنین در یوتا، بحران دریاچه نمک بزرگ، دولت را واداشت تا برای حفظ سلامت عمومی، هدفهای مشخص برای سطح دریاچه تعیین کند.
این مثالها گواه آنست که اگر حقآبه محیطزیست الزامآور شود، مصرف آب واقعاً کاهش یابد، و حکمرانی شفاف و یکپارچه برقرار گردد، حتی پهنههای خشکیده هم میتوانند نفسی تازه کنند.
احیای ارومیه تنها با تصمیمهای کلان ممکن نیست؛ بلکه به همبستگی عمومی اعم از مردم و دولت نیاز دارد: بطوری که قانون گذاری درست و مطالبه گری بموقع دولت ها و نهادها سبب می شود تا حقآبه دریاچه ها تضمین، کشتهای پرمصرف تغییر، و دادههای آبی بهطور شفاف منتشر شود.
وزارتخانههای نیرو و کشاورزی می توانند با کنتورگذاری هوشمند، تعرفههای منصفانه و حمایت از کشاورزی نوین، مصرف آب را سامان دهند.
همچنین دانشگاه و رسانهها می توانند با آموزش و مطالبهگری عمومی، جامعه را نسبت به پیامدهای بحران حساس نمایند.
مردم نیز از طریق کاهش مصرف آب در بخش شرب و کشاورزان در مزرعه، از طریق کشتهای کممصرف و آبیاری نوین می توانند نقش مشارکتی خود را در احیای چنین طرحهای محیط زیستی ایفا نمایند.
خشکشدن دریاچه ارومیه نماد تلخی است از آنچه بر محیطزیست ایران گذشته است. با این حال، اگر از تجربههای جهانی بیاموزیم، حقآبه طبیعت را بازگردانیم، و همه—از دولت تا مردم—مسئولیت خود را جدی بگیریم، میتوان امید داشت که این نگین آبی، هرچند زخمی و نحیف، بار دیگر در نقشه ایران بدرخشد. ارومیه، آینهای است که آینده ما را نشان میدهد: یا با بیتوجهی تیرهتر میشود، یا با همت جمعی روشنتر.
لینک کوتاه : http://www.khatooneshargh.ir/?p=14129