رمان «بیکمبو» اثر مولود سوزنگران، یکی از آثار ادبی تأثیرگذار در حوزه ادبیات جنگ و روایتهای انسانی است. این رمان با نثری شاعرانه و شخصیتپردازی عمیق، توانسته مخاطبان بسیاری را جذب کند. در این گفتوگوی مفصل، به بررسی ابعاد مختلف این اثر، از فرآیند نگارش تا مفاهیم عمیق فلسفی و اجتماعی آن میپردازیم.
۱. انگیزه و فرآیند نگارش رمان «بیکمبو»
رمان «بیکمبو» چگونه شکل گرفت و چه عواملی در نوشتن آن نقش داشتند؟ آیا از تجربیات شخصی یا روایتهای دیگران الهام گرفتهاید؟
ایده اولیه این رمان از شنیدن خاطرات افرادی که جنگ را از نزدیک تجربه کردهاند، به ذهنم رسید. زمانی که طرح اولیه را نوشتم، در مدرسه داستاننویسی نشر صاد پذیرفته شد و این فرصت را پیدا کردم تا با راهنمایی استادانم، آن را گسترش دهم. آقای فلاح هاشمی، مدیر نشر صاد، از من پرسیدند که آیا منتور خاصی مدنظر دارم یا نه. من آقای کفاش را انتخاب کردم، چون پیشتر در دورههای خودنویس نیز استاد من بودند و با وجود سختگیریهایشان در طرحنویسی، در سبک نوشتاری به من آزادی عمل میدادند. این ویژگی باعث شد دوباره تمایل داشته باشم با ایشان همکاری کنم. خوشبختانه نشر صاد نیز از این همکاری استقبال کرد و فضای مناسبی برای پیشبرد کار فراهم شد.
۲. معنای واژه «بیکمبو» و ارتباط آن با فرهنگ گیلکی
واژه «بیکمبو» چه مفهومی در رمان دارد؟ بنده به عنوان یک گیلک زبان معتقدم این واژه شباهتی به کلمه «تاسیان» در گیلکی دارد. آیا این ارتباط آگاهانه بوده است؟
بله، تا حدی میتوان گفت این دو واژه از نظر معنایی نزدیک هستند. «بیکمبو» به فردی اشاره دارد که در تنهایی و بیکسی، در انتظاری بیپایان مانده باشد. این حسِ انتظار و رها شدگی، درونمایه اصلی رمان است. هرچند این واژه ریشه در گویش خاصی ندارد، اما جالب است که شما آن را با «تاسیان» مرتبط دانستهاید، چون هر دو بر مفهوم تنهایی و انتظار تأکید دارند.
۳. جنگ به عنوان بستر روایت عشق و نفرت
چرا جنگ را به عنوان زمینه اصلی روایت عشق و نفرت انتخاب کردید؟ آیا این تضادها در فضای جنگ نمود بیشتری دارند؟
جنگ، ذاتاً فضایی است که همه احساسات انسانی را به حد اعلای خود میرساند. عشق و نفرت، امید و یأس، فداکاری و خودخواهی، همه در چنین موقعیتی تشدید میشوند. وقتی آدمها در آستانه از دست دادن همه چیز قرار میگیرند، انتخابهایشان هم تحت تأثیر قرار میگیرد. جنگ بستری است برای جنون، طغیان احساسات، و رسیدن به مرزهای وجودی. حتی عشقهایی که در جنگ شکل میگیرند، شتابزده و پرالتهاب هستند، چون هیچکس از فردایش مطمئن نیست.
۴. شخصیتپردازی و الهام از واقعیت
شخصیتهای رمان چگونه خلق شدند؟ آیا از افراد واقعی الهام گرفتهاید یا کاملاً تخیلی هستند؟
شخصیتها براساس کارکردشان در داستان شکل گرفتند، اما برخی ویژگیهایشان از آدمهای واقعی الهام گرفته شده است. من معمولاً به آدمهای اطرافم دقیق میشوم، خصوصاً کسانی که تیپ معمولی ندارند و ویژگیهای منحصر به فردی در رفتار یا گفتارشان دیده میشود. گاهی یک شخصیت ترکیبی از چند فرد واقعی است و گاهی هم کاملاً زاده تخیل من. مثلاً یکی از شخصیتهای اصلی رمان، ترکیبی از خصلتهای چند رزمنده است که خاطراتشان را شنیده بودم.
۵. تقابل خیر و شر در «بیکمبو»
در رمان شما، خیر و شر چگونه نمایش داده میشوند؟ آیا این تقابل سیاهوسفید است یا خاکستری؟
من معتقدم خیر و شر مطلق وجود ندارند. حتی فرشتهها هم ممکن است وجوه تاریکی داشته باشند، نمونهاش همان شیطان است که روزی فرشته بود. در وجود همه ما این دو نیرو حضور دارند. بعضیها خوششانسترند که شر درونشان در شرایط سخت بیدار نشده است، اما چه کسی میتواند مطمئن باشد که در موقعیتهای بحرانی، برای نجات خودش دست به کارهای غیراخلاقی نمیزند؟ رمان من سعی دارد این واقعیت را نشان دهد: آدمها در جنگ گاهی مجبور میشوند تصمیمهایی بگیرند که در شرایط عادی هرگز نمیگیرند.
۶. نثر شاعرانه و تأثیر آن بر مخاطب
نثر شما در این رمان بسیار شاعرانه است. چرا این سبک را انتخاب کردید و فکر میکنید چه تأثیری بر درک مخاطب میگذارد؟
نثر شاعرانه یک انتخاب آگاهانه نبود، بلکه از ذات داستان و احساسی که در لحظه نوشتن داشتم، جاری شد. وقتی نویسنده عمیقاً با شخصیتها و فضای داستان همراه میشود، کلمات به طور طبیعی موزون و تصویری میشوند. خواننده هم اگر بتواند با حس صحنه ارتباط برقرار کند، این شاعرانگی را درک میکند و لذت بیشتری از متن میبرد.
۷. چالشهای نوشتن درباره جنگ
بزرگترین دشواریهایی که در نوشتن این رمان با آنها روبهرو شدید، چه بودند؟
یکی از مشکلاتم عدم آشنایی دقیق با جغرافیا و فضای اردوگاههای اسرا در عراق بود. مجبور شدم تحقیقات مفصلی انجام دهم و از کسانی که در جنگ حضور داشتند، سوال کنم. همچنین، باید مراقب میبودم که روایتم به کلیشههای رایج ادبیات جنگ نزدیک نشود. میخواستم جنگ را از نگاهی انسانی و فارغ از شعارهای مرسوم نشان دهم.
۸. آیا «بیکمبو» یک رمان فلسفی است؟
برخی معتقدند این رمان مضامین فلسفی عمیقی دارد. خودتان آن را چگونه تعریف میکنید؟
من ترجیح میدهم پاسخ این سوال را به مخاطب واگذار کنم. هر متنی میتواند از منظر فلسفی تحلیل شود، اگر خواننده با چنین نگاهی به آن نزدیک شود. در «بیکمبو» مسائلی مثل تنهایی، مرگ، و انتخابهای اخلاقی مطرح میشوند که میتوانند زمینهساز بحثهای فلسفی باشند.
۹. بازخورد مخاطبان و تأثیر آن بر شما
واکنش خوانندگان در مراسم رونمایی کتاب چگونه بود؟ آیا این بازخوردها نگاه شما را به اثرتان تغییر داد؟
استقبال مخاطبان فوقالعاده بود و این حس خوبی به من داد. البته همیشه افرادی هستند که نقدهایی دارند، اما تعداد کسانی که از کتاب لذت برده بودند، بسیار بیشتر بود. این موضوع برای من یک پیروزی بزرگ بود، چون مهمترین هدفم این بود که داستانم خوانده شود و تأثیر بگذارد.
۱۰. جایگاه زنان در رمان «بیکمبو»
نقش زنان در داستان شما چگونه است؟ آیا آنها را قربانیان جنگ نشان دادهاید یا کنشگران فعال؟
من معتقدم زنان همیشه قربانی نبودهاند، بلکه گاهی خودشان هم در تداوم برخی مشکلات نقش داشتهاند. در «بیکمبو» زنانی هستند که در برابر شرایط جنگ منفعل نیستند، اما برخی نیز در دام سنتها و ترسها گرفتار شدهاند. میخواستم نشان دهم که زنان باید از نقش قربانی خارج شوند و مسئولیت تغییر وضعیت خود را بپذیرند.
۱۱. پیام جهانی رمان «بیکمبو»
آیا این رمان صرفاً به مسائل بومی ایران میپردازد یا پیامی فراتر از مرزها دارد؟
قطعاً «بیکمبو» یک داستان جهانی است. جنگ و پیامدهایش محدود به جغرافیا نیستند. من میخواستم صدای کسانی باشم که در سکوت رنج میکشند، نه فقط در خاورمیانه، بلکه در هر نقطه از جهان که جنگ زندگی مردم را نابود میکند. این رمان برای کسانی است که پشت میزهای امن نشستهاند و برای دیگران تصمیم میگیرند. اگر حتی یک نفر پس از خواندن این کتاب، به فاجعهبار بودن جنگ عمیقتر فکر کند، من به هدفم رسیدهام.
۱۲. محدودیتهای نشر در ایران و نقش انتشارات صاد
در فرآیند چاپ کتاب با ممیزی یا محدودیتهایی روبهرو شدید؟ نشر صاد چگونه از شما حمایت کرد؟
من از ابتدا میدانستم که برخی خطوط قرمز را نباید رد کنم، بنابراین سعی کردم بدون ورود به حیطههای حساس، داستانم را روایت کنم. نشر صاد بسیار حرفهای عمل کرد. آنها نهتنها هزینه چاپ را تقبل کردند، بلکه کارگاههای آموزشی مفیدی برایم گذاشتند. البته گاهی از همکاری با آنها پشیمان میشدم، چون برخی میگفتند این نشر «تجاری» است، اما وقتی منطقی نگاه کردم، دیدم حمایتشان از من بیچشموچراغ نبوده. در نهایت، قدردان زحماتشان هستم.
۱۳. وضعیت رماننویسی معاصر در ایران
به نظر شما ادبیات داستانی ایران امروز در چه جایگاهی ایستاده است؟ چه آسیبهایی آن را تهدید میکند؟
متأسفانه این روزها بسیاری فکر میکنند «رمان جدی» باید پیچیده و فلسفی باشد، در حالی که اصل داستان، «قصهگویی» است. از هزاران سال پیش، انسانها دور آتش مینشستند و برای هم قصه میگفتند تا هم سرگرم شوند و هم تجربه بیاموزند. امروز بعضی نویسندگان جوان فکر میکنند اگر داستانشان پر از مفاهیم انتزاعی باشد، ارزشمندتر است، اما من مخالف این نگاه هستم. داستان باید اول جذاب باشد، بعد اگر توانست عمیق هم باشد، چه بهتر.
۱۴. آیا باز هم درباره جنگ خواهید نوشت؟
آیا قصد دارید در آثار بعدیتان به جنگ بپردازید یا به سمت موضوعات دیگر میروید؟
هنوز نمیدانم. الآن مشغول نوشتن چند داستان کوتاه هستم و در حال مطالعه برای رمان بعدیام. شاید زمانی که احساس کنم حرف تازهای درباره جنگ دارم، به این موضوع برگردم. اما راستش، گاهی از این همه زندگی در فضای جنگی خسته میشوم. دوست دارم مدتی درباره عشق، تنهایی، یا حتی طنز بنویسم.
۱۵. توصیه شما به نویسندگان جوان چیست؟
چه نکتهای برای کسانی که میخواهند رمانهای تأثیرگذار بنویسند، دارید؟
اولاً، هرگز فکر نکنید «استعداد» کافی است. نویسندگی مثل ورزش است؛ باید هر روز تمرین کنید. ثانیاً، زیاد بخوانید، اما تقلید نکنید. صدای خودتان را پیدا کنید. سوم، از زندگی واقعی الهام بگیرید. گاهی یک دیالوگ ساده در اتوبوس یا یک حرکت تصادفی در خیابان، میتواند جرقه یک داستان بزرگ باشد. و آخر اینکه، صبور باشید. نوشتن رمان مثل کاشتن درخت است؛ ممکن است سالها طول بکشد تا ثمر بدهد:
اگر کسی احساس کنه ماجرایی برای تعریف کردن داره باید به درونش مراجعه کنه ببینه دوست داره چه تاثیری روی مفاهیمی که قراره بگه بذاره. از این مهمتر هم اینه که فقط بلد بودن نوشتن کافی نیست. استعداد مهمه اما یه اسب وحشی باید رام بشه بعد سواری بده.
مولود سوزنگران در این گفتوگو نشان داد که «بیکمبو» فقط یک رمان جنگی نیست، بلکه روایتی انسانی از مقاومت، عشق، و انتخابهای دشوار است. او با نثری شاعرانه و نگاهی واقعگرایانه به جنگ، اثری خلق کرده که هم ایرانی است و هم جهانی. در پایان، توصیه او به نویسندگان جوان، یادآوری مهمی است: «نوشتن عشق میخواهد، اما عشق بدون تمرین و صبر به جایی نمیرسد.»